... اومدن منو ببينن
امروز مرتب گوشي تلفن مامان و بابا زنگ مي خورد. دايي ها و زن دايي ها عمو ها و عمه ها و ...
امروز مرتب گوشي تلفن مامان و بابا زنگ مي خورد دايي ها و زن دايي ها عمو ها و عمه ها و بقيه فاميل همه اومدنم رو به اونا تبريك مي گفتند. كم كم در اتاق باز شد و يكي يكي با گل و شيريني از در اومدن تو! من هچكدومو نمي شناختم و هر كدوم خودشون را معرفي كردن. محمود و محمد حسين (پسر دايي ها) با مامان و باباشون ، زينب (دختر عمه) با مامانش ، فاطمه و زهره (نوه هاي عمه) با مامانشون و دو عمه ديگه ام اومدن ديدنم. همه بچه ها از اينكه من خيلي كوچولوام تعچب كرده بودن و مي ترسيدند به من دست بزنن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی