سيده حسناسيده حسنا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

حسنا جون عزيز دل

... اومدن منو ببينن

1389/10/30 22:56
نویسنده : عزيز دل
419 بازدید
اشتراک گذاری

... اومدن ديدنم

امروز مرتب گوشي تلفن مامان و بابا زنگ مي خورد. دايي ها و زن دايي ها عمو ها و عمه ها و ...

... اومدن ديدنم

امروز مرتب گوشي تلفن مامان و بابا زنگ مي خورد به من زنگ بزندايي ها و زن دايي ها عمو ها و عمه ها و بقيه فاميل همه اومدنم رو به اونا تبريك مي گفتندلبخند. كم كم در اتاق باز شد و يكي يكي با گل و شيريني از در اومدن تواسترس! من هچكدومو نمي شناختم و هر كدوم خودشون را معرفي كردن. محمود و محمد حسين (پسر دايي ها) با مامان و باباشون ، زينب (دختر عمه) با مامانش ، فاطمه و زهره (نوه هاي عمه) با مامانشون و دو عمه ديگه ام اومدن ديدنمخجالت. همه بچه ها از اينكه من خيلي كوچولوام تعچب كرده بودن و مي ترسيدند به من دست بزننتعجب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله زهره
13 خرداد 90 12:08
خاله جون تو انقدرم کوچیک نبودی مامانت می خواد فکر کن تو کوچیک بودی .