سيده حسناسيده حسنا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

حسنا جون عزيز دل

... سرد و گرم زندگي

امروز هي گرمم مي شد و هي سردم مي شد! ... از ديروز هي گرمم مي شد و هي سردم مي شد!  مامان و بابا نگرانم بودن مي گفتن تب شديدي  كردم و بايد لباسام رو كم كنن و مرتب مراقبم باشن. آخرش منو يه بار ديگه هم بردن پيش دكترم كه خيالشونو راحت كرد و گفت ناراحتي ويروسيه و سه روزه خوب ميشه . من كه نمي دونم ويروس چيه ولي فهميدم يكي دو روز ديگه خوب مي شم. ايشاله... ...
24 اسفند 1389

... ماهگرد تولدم

امروز بعد از ظهر خونه مامان جون بوديم موقعي كه بابا از سر كار اومد با خودش يه جعبه آورد و ... امروز بعد از ظهر خونه مامان جون بوديم موقعي كه بابا از سر كار اومد با خودش يه جعبه آورد ومن دوست داشتم بدونم توش چيه؟ بقيه هم با ديدنش تعجب كردن وقتي بابا درش رو باز كرد از داخلش يه چيز خوشگل در آورد و روي ميز گذاشت و گفت اين كيك يك ماهگي دخترمونه. بعد از من خواستن اونو با چاقو برش بزنم ولي يه ذره هم بهم ندادن بخورم، آخرش هم نفهميدم كيك چيه و چه مزه اي ميده !   ...
30 بهمن 1389
1