سيده حسناسيده حسنا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

حسنا جون عزيز دل

... رفتم پیش مامان

1389/10/30 22:56
نویسنده : عزيز دل
401 بازدید
اشتراک گذاری

حسنا جون

وقتی مامان رو از اتاق عمل آوردن منو بردن پیشش که ...

 

حسنا جون

وفتی مامان رو از اتاق عمل آوردن منو بردن پیشش که منو ببینه قلب وای که چه لحظه رومانتیکی بود ... قبل از اینکه بذارنم تو بغل مامان، بابام توی گوشام اذان و افامه خوند، بعدشم رفتم بغل مامان بغل گرم و نرم و خواستنی فرشتهمن مثل یه فرشته کوچولو تو بغل مامان شیر خوردم و خوابیدم خواب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

محرم
21 اردیبهشت 90 7:48
ما مان چقدم خودشو ناز داده


خاله مریم (معروف به خاله ورزش)
26 اردیبهشت 90 18:25
قربون اون فرشته کوچولو بشم اون روزی که تو بدنیا اومدی و اون لحظه ای که رفتی پیش مامان شیر خوردی(البته خودم حضور فعال داشتم)یکی از بهترین خاطره های منه
خاله زهره
30 اردیبهشت 90 22:12
عزیز خاله من که شیفتم عصرو شب بود وقتی اومدم و تو رو دیدم انقدر ذوق کرده بودم که فقط با صدای بلند گفتم وای چقدر شبیه مامانت هستی گلم اخه 9 ماه انتظار دیدنتو کشیدیم بار اخری هم که مامانت اومد پیش خانم دکتر من اونجا بودم و با اصرار من و مامان قرار شد اونروز به دنیا بیای تا منم باشم